کد مطلب:106536 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:163

خطبه 151-فتنه های آینده











[صفحه 405]

مداحر: جمع مدحر، وسیله طرد كردن و دور ساختن مخاتل: اسباب فریب و آنچه شیطان به وسیله آن خیال انسان را برمی انگیزد كه گمان كند آن كار سودمند است. (برای به دست آوردن چیزهایی كه شیطان را از ما براند، و دور كند، از او یاری می طلبیم، و برای مصونیت از افتادن در دام نیرنگهایش از او درخواست كمك می كنیم، گواهی می دهم كه جز خداوند یكتا هیچ معبودی وجود ندارد، و شهادت می دهم كه محمد (ص) بنده و فرستاده و برگزیده و پسندیده اوست، برتری و بزرگواری او را مانندی نیست، و فقدان او را جبرانی نمی باشد، شهرها به مقدم وجود او روشن گشت پس از آن كه ضلالتی پر از تیرگی آنها را فرا گرفته، و نادانی بر همگی چیره گشته، و درشتخویی و ددمنشی بر همگی غلبه یافته بود، مردم حرام را حلال می شمردند، و دانشمند را خوار می داشتند، در دورانی كه پیامبران نبودند می زیستند، و بر آیین كفر و بی دینی می مردند. امام (ع) خطبه خود را با استعانت از پروردگار متعال بر آنچه موجب دفع شیطان و طرد آن می گردد آغاز فرموده است و اینها همان عبادات و اعمال شایسته است كه باعث راندن و دور شدن شیطان و سركوب آن می شود، همچنین امام (ع) از دامها و نیرنگهای شیطان

شهوات و لذات دنیاست، واژه حبائل را كه به معنای دامهای صیادان است از جهت مشابهتی كه با شهوات و لذات فریبنده دنیا دارد، برای آنها استعاره آورده است، زیرا هر دو مایه از دست رفتن ایمنی و دچار شدن به عذاب و سختی است. از جمله القاب پیامبر اكرم (ص) كه بدان ستوده می شود این است كه نجیب خداوند است یعنی برگزیده اوست، و در این جا نجیه (سخنگوی او) نیر روایت شده است، و صفوته یعنی بنده ناب و خالص اوست، لایوازی فضله یعنی برتری او را هیچ كس دارا نیست، چون كمالاتش در دو نیروی نظری و علمی اوست كه برای هیچ آفریده ای حاصل نمی شود، در این صورت فقدان چنین شخصیتی، جز به ظهور كسی همانند او در میان مردم جبران نمی شود، و چون در میان آدمیان مانندی ندارد، هیچ چیزی فقدان او را جبران نمی كند. فرموده است: اضاءت به البلاد بعد الضلاله. مراد، ضلالت كفر است، و توصیف این گمراهی، به صفت ظلمت و تاریكی، برای این است كه در این ظلمت، راهی به سوی حق وجود ندارد، و این وصف بر سبیل استعاره است، همچنین ذكر صفت اضاءه برای پیامبر اكرم (ص) نیز استعاره است، زیرا مردم به سبب انوار وجود آن بزرگوار، در امور معاش و معاد خود هدایت یافتند، و نسبت آن به شهرها به طر

یق مجاز است، منظور از نادانی و جهالتی كه بر بیشتر مردم غلبه داشته عدم خداشناسی و نبودن در راهی است كه به او منتهی می شود، همچنین ندانستن كیفیت نظام زندگی بگونه ای كه در آن حضرت بیان فرموده و اسلام مقرر داشته است، مراد از جفوه الجافیه درشتخویی و سنگدلی عرب و عادت آنها به خونریزی و كشتار است صفت جافیه كه از جفوه مشتق و صفت برای آن آمده از باب مبالغه و تاكید است، و منظور از آن بیان شدت جفا و بدرفتاری و ستمگری میان عرب در این زمان است. در جمله و الناس یستحلون الحریم، واو برای حال و عامل آن فعل اضات می باشد، همچنین است جمله یستذلون الحكیم، ظاهرا عرب از دیر زمان تاكنون بر این عادت بوده، كه هر كس از آنها كناره می گرفت، و از غارت و چپاول و ایجاد فتنه و فساد خودداری می كرد، او را خوار و زبون می شمردند، و برای آن كه او را بدین كارها وادارند به او نسبت ترس و ناتوانی می دادند. و یحیون علی فتره یعنی اینها در حال انقطاع وحی و در دوران نبودن رسولان زندگی می كردند، و این دورانی است كه خیرات معنوی منقطع است، و مردم با بیماری جهل از دنیا می روند،

[صفحه 405]

بوائق: جمع بائقه، مصیبتها، قتام: به فتح تاف، غبار، عشوه: ابر مبهم و تاریك، فظاعه: كاری كه سخت از حد خود بگذرد، سلام: سنگ سخت و مفرد آن سلمه به كسر سین است، یتزایلون: از یكدیگر جدا می شوند، مریحه: بد بو، اشرف لها: برای دفع آن برخاست نجومها: طلوع آن، عانه: رمه گورخر تكادم: با دندان گاز گرفتن، وحدان: جمع واحد است مسحل: سوهان و نیز به معنای حلقه دهنه لجام است، عبیط: خالص و تازه اكنون ای مردم عرب شما هدف تیر بلاهایی هستید كه وقوع آنها نزدیك شده است، از مستیهای نعمت بپرهیزید و از سختیهای كیفر بر حذر باشید، در گرد و غبار شبهه، و كژی و ناهمواری فتنه، هنگامی كه اندرون آن آشكار، و پنهان آن نمودار، و محورش بر پا می شود، و آسیایش به گردش در می آید تامل و درنگ كنید، این فتنه اندك اندك و در پنهانی آغاز، و به رسوایی بزرگ آشكاری منتهی می شود، سرعت رشد و فزایش آن مانند رشد جوانان، و آثار آن همچون اثر ضربه سنگ سخت بر پیكر انسان است، این فتنه را ستمگران در دورانها برای یكدیگر به ارث می گذارند، نخستین آنان رهبر واپسین، و واپسین آنها رهبر نخستین است، آنان برای به دست آوردن دنیای پست بر یكدیگر سبقت می ج

ویند، و بر سر مرداری گندیده مانند سگان به جان هم می افتند، و دیری نمی گذرد كه پیرو از رهبر، و پیشوا از پیرو بیزاری می جوید، و با خشم و كین از یكدیگر جدا می شوند، و به هنگام دیدار، همدیگر را لعنت می كنند. پس از این، فتنه ای تكان دهنده و شكننده و پرشتاب آغاز می شود كه بر اثر آن دلهایی كه از ثبات و استقامت برخوردار بوده، دچار كژی و انحراف می شود، و مردانی كه در طریق درستی و راستی گام برمی داشتند به گمراهی می افتند، به هنگام هجوم این فتنه، خواستهای مردم جوراجور و ناهماهنگ می شود، و در موقع ظهور آن، افكار، پریشان و درهم و برهم می گردد، هر كس در برابر آن مقاومت كند پشت او را می شكند، و هر كس در راه سركوب آن بكوشد لگدكوب می شود، در این آشوب، مردم مانند خران وحشی در رمه یكدیگر را به دندان می گزند، و رشته نجات بخش الهی لرزان شده از هم می گسلد، و چهره حقیقت پوشیده می گردد، حكمت و دانش از میان می رود، و ستمگران مدعی آن شده از آن سخن می گویند، اسب این فتنه بیابان نشینان را با حلقه لگام خود می كوبد، و با ضرب سینه اش آنها را له می كند، افراد در غبار آن ناپدید می شوند، و سواران در راه آن نابود می گردند، این فتنه از قضای آسم

انی با تلخی فرا می رسد، و خونهای تازه و پاكیزه را می ریزد، و در ستون دین رخنه پدید می آورد، و یقین را از دلها می زداید، خردمندان دوراندیش از آن می گریزند، و پلیدمردان به تدبیر امور آن می پردازند، این فتنه ای پر رعد و برق است، و برای رسانیدن فشار و سختی، دامن خود را بالا زده است، در این فتنه پیوند خویشاوندی بریده، و از اسلام جدایی حاصل می شود، تندرست از آن بیمار و كوچ كننده از آن مقیم است). واژه كفره در جمله و یموتون علی كفره مصدر مره است برای كفر مردم هر قرن به سبب نداشتن رهبر و پیامبر. پس از این امام (ع) به شنوندگان هشدار می دهد كه هنگام وقوع حوادث تلخ آینده نزدیك است، و آنها مانند نشانه كه تیرها به سوی آن روانه می شود، هدف و نشانه این حوادثند، واژه غرض را كه به معنای نشانه است برای مردم استعاره آورده است، و چون پیدایش فتنه ها و بروز حوادث مانند از میان رفتن گروهی و نابود شدن جماعتی نتیجه آمادگی آنها برای این وقایع، و به مقتضای استعداد آنهاست، و بزرگترین اسباب آمادگی برای نزول بلا فراموشی از یاد خدا، و سرگرم شدن به نعمتها و لذات دنیاست، واژه سكرات را كه به معنای سرمستیهاست برای غفلتهای حاصل از این احوال اس

تعاره فرموده است. سپس امام (ع) دستور می دهد كه از سرمست شدن به نعمتهای دنیا بپرهیزند، و از كیفر كفران نعمت و مصیبتهای آن برحذر باشند، پس از آن تذكر می دهد كه هنگامی كه كارها بر آنها مشتبه می شود، و خبر را به دو گونه روایت می كنند، و شبه های فتنه برانگیز پدید می آید، در گزینش راه، تامل و درنگ كنند، و حقیقت را روشن گرانند، مانند شبهه قتل عثمان كه جنگهای جمل و صفین و خوارج از آن به وجود آمد، واژه قتام را كه به معنای غبار است برای این گونه امور مشتبه استعاره آورده است، وجه مناسبت این است كه انسانی كه دچار امر مشتبه استعاره آورده است، وجه مناسبت این است كه انسانی كه دچار امر مشتبه و درهم و برهم می شود نمی تواند حقیقت را دریابد و مانند كسی است كه در فضای پر از گرد و غبار گرفتار شده و نمی تواند راه به جایی برد، منظور از اعوجاج فتنه، ظهور نابهنگام و دگرگونی آن است، واژه جنین ممكن است به معنای حقیقی آن باشد، یعنی هنگامی كه طلیعه آن پدیدار و آنچه بر شما پوشیده است آشكار گردد، و جمله ظهور كمینها نیز به همین معناست، یعنی زمانی كه پنهان آن ظاهر شود، و محتمل است كه استعاره و مجاز باشد، در جمله های و انتصاب قطبها و مدار رح

اها منظور از قطب فتنه ستمگران و گردنكشانی است كه این فتنه و آشوب را به پا كرده، و محور این رویدادند، و این به طریق استعاره است، و مراد از انتصاب، قیام این گروه برای برپا كردن این فتنه است، همچنین واژه مدار در عبارت مدارالرحی را برای كسانی استعاره آورده كه آسیای این فتنه برگرد وجود آنها می چرخد، و اینان كارگردانان و سپاهیان آنند، كه به منزله محور این آسیا بوده، و این آشوب و بلوا به كوشش آنها برپاست، سپس امام (ع) خبر می دهد كه این رویداد به تدریج در پنهانی آغاز می شود، منظور از مدارج دلهای كسانی است كه نیت برپایی این آشوب، و قصد برانگیختن آن را دارند. باری این گفتار به فتنه بنی امیه اشاره دارد كه مبدا آن شبهه و اختلافی بود كه پس از كشته شدن عثمان به وجود آمد، و هیچ یك از اصحاب چگونگی و مشخصات آن را پیش بینی نمی كرد، و تنها می دانستند كه پیامبر خدا (ص) از وقوع حوادث و فتنه هایی در آینده خبر داده است، بی آن كه زمان وقوع آنها تعیین شده باشد، و یا از عاملان و رهبران آن نام برده باشند، بنابراین منظور از عبارت تبدء فی مدارج خفیه معاویه و طلحه و زبیر و امثال اینهاست كه امر خود را پنهان كرده و عزم خویش را در ایجاد فتن

ه، و طمع خود را به خلافت و حكومت پوشیده می داشتند، تا این كه حرص و آز آنها، وقایعی را به وجود آورد كه آنچه در پرده داشتند آشكار و نقش تاریخ شد، واژه شباب را برای قیام و ظهور این فتنه در میان مردم، استعاره آورده، و وجه مناسبت سرعت ظهور آن است، چنان كه آن را از این نظر به كودكی تشبیه فرموده كه به سرعت به حد شباب می رسد و جوانی را آغاز می كند، این فتنه با این سرعت و شتابی كه دارد مانند برخورد سنگ سخت و صلب با پوست بدن است و اثر عمیقی كه روی آن به جا می گذارد، تاثیر زیادی در انهدام اسلام و از میان بردن اساس آن دارد، وجه مشابهت میان این دو، فسادی است كه بر اثر وقوع این فتنه در میان مردم پدید می آید، و موجب گسستن نظام امور مسلمانان می شود، مانند برخورد سنگ سخت، كه موجب شكستگی و كوبیدگی و تباهی بدن می گردد، منظور از ظلمتی كه آن را از یكدیگر به ارث می برند بنی امیه است كه حكام آنها از آغاز تا پایان، خلافت را از پدر، به فرزند، به ارث می گذارند، و بر آن عهد و پیمان می بندند، معنای این كه اولین آنها قائد و رهبر آخرین آنهاست این است كه اولین آنها آخرین آنها را به سوی آتش دوزخ و ظلم و ضلالت، و برانگیختن این فتنه ها رهبری

می كند، واژه قیادت و رهبری را برای نخستین حاكم آنها استعاره فرموده است، زیرا او بوده است كه اسباب سلطنت و موجبات پادشاهی و فرمانروایی را برای جانشینان خود فراهم كرده و اینها به او اقتدا و یكی پس از دیگری در این باره از او پیروی می كنند، ضمیرها در تتوراثها به فتنه برگشت دارد. پس از این امام (ع) به چگونگی احوال این طایفه در برانگیختن فتنه ها و به ارث گذاردن این كژیها و ناهمواریها اشاره می كند، و این كه از دیده اهل خرد، اعمال اینها رقابت برای به دست آوردن هر چه بیشتر جیفه دنیاست، واژه تكالب (به روی یكدیگر پریدن) را برای نزاع و كشمكش آنها با یكدیگر به خاطر دنیا استعاره آورده و این به مناسبت شباهتی است كه احوال آنها با سگان دارد كه بر سرمردار با یكدیگر گلاویز می شوند، واژه جیفه را برای دنیا استعاره فرموده، و با ذكر واژه مریحه كه به معنای گندیده و متعفن است به آن ترشیح داده است، و این به سبب لزوم نفرت و دوری جستن از آن است، زیرا مستلزم آزار و اذیت كسانی است كه خواستار آنند، و خردمندان به همان گونه كه از مردار گندیده می گریزند از دنیا پرهیز می كنند و از آن دوری می جویند. سپس امام (ع) با ذكر این كه بزودی تابع از متن

وع و رهبر از پیرو بیزاری خواهد جست به سپری شدن سریع دنیا اشاره می كند، و معنای این سخن این است كه هر یك از این دو دسته از دیگری اظهار بیزاری و نفرت خواهد كرد، چنان كه خداوند متعال فرموده است (اذ تبر الذین اتبعوا من الذین اتبعوا) و نیز فرموده است: (قالوا ضلوا عنا بل لم نكن ندعوا من قبل شیا) گفته شده كه مراد از بیزاری كه در گفتار امام (ع) است، تبری جستن از این طایفه در هنگام پدید آمدن دولت عباسیان است، زیرا عادت مردم بر این جاری است كه از حاكمان معزول دوری می جویند، بویژه اگر از گروهی كه این حاكمان را بر كنار كرده و یا به قتل رسانیده اند بیمناك باشند كه در این صورت با بغض و كینه از یكدیگر جدا می شوند، زیرا دوستی و الفت آنها بنا به اغراض دنیوی و مطامع مادی بوده كه با عزل آنها از میان رفته است، از این رو هنگام دیدار به لعن یكدیگر می پردازند، برخی هم گفته اند كه منظور همان بیزاری جستن در روز قیامت است. فرموده است: و عن قلیل... تا عند اللقاء. این جمله به گونه اعتراض و تاكید بر شگفتی آن حضرت از چگونگی احوال این دنیاپرستان است، و مانند این است كه فرموده باشد، اینان با این جنگ و نزاعی كه بر سر این مردار دارند بزودی ا

ز یكدیگر بیزاری خواهند جست. بدیهی است ادای سخن به این گونه، برای دوری جستن از نزاع بر سر دنیا در شنوندگان موثرتر است. فرموده است: ثم یاتی بعد ذلك طالع الفتنه الرجوف. مراد از این فتنه حمله تاتار و مغول است زیرا این حادثه موجب زوال قدرت عرب گردید، یكی از شارحان گفته است آن فتنه اشاره به حوادثی است كه در آخرالزمان روی خواهد داد، مانند فتنه دجال، ذكر واژه رجوف (بسیار تكان دهنده) اشاره به وقایع هراس انگیز، و اضطراب امر اسلام در این رویدادهاست، و منظور از طالع فتنه مقدمات و اوایل آن است، به كار بردن صفت قاصمه (شكننده) كنایه از این است كه این فتنه خلق بسیاری را نابود خواهد كرد، واژه زحوف را برای آن فتنه، به مناسبت شباهت آن به دلیر مردی كه در جنگ پیوسته بر حریفان یورش می برد و به سوی آنها رو می آورد استعاره فرموده است. پس از این امام (ع) به بیان تاثیرات این فتنه در مردم می پردازد، و می فرماید: دلهای گروهی كه در راه خدا گام برمی دارند، دچار كژی و انحراف شده از راه راست باز می گردند، و مردانی كه از سلامت دین برخوردارند گمراه شده و با ارتكاب معاصی، خود را به هلاكت اخروی گرفتار می سازند، در هنگام هجوم این فتنه اختلاف آرا

ء درباره دین خدا، زیاد می گردد، و نظریات درست با افكار نادرستی كه در میان مردم پدید می آید در هم و مشتبه می شود، به گونه ای كه مردم نمی توانند راه حق و طریق مصلحت را بشناسند، و هر كس در برابر این حوادث مقاومت و در دفع آنها بكوشد دستخوش تباهی و نابودی می گردد، واژه تكادم (گاز گرفتن) را برای رهبران و سردمداران این فتنه كه بر سر قدرت با یكدیگر به جنگ و ستیز می پردازند، و یا برای سلطه جویی آنها بر دیگران، استعاره آورده است، و اینها را به خزان در رمه كه همدیگر را گاز می گیرند تشبیه كرده است، وجه مشابهت، ستیزه گری و سلطه جویی آنهاست و نیز اشاره است به این كه گروه مذكور قید تكلیف را رها كرده، و از آنچه در آخرت برای آنها مقرر شده بكلی غافلند، عبارت معقود الحبل را برای دولت اسلام و نظام مستحكم آن در گذشته استعاره آورده، همچنین واژه حبل (رسیمان) را برای دین استعاره فرموده است، اضطراب آن كنایه از لرزش پایه های دین به هنگام ظهور این فتنه است، معنای جمله عمی وجه الامر عدم آگاهی به طریق مصلحت است، و این كه چشمه های حكمت در این گیرودار خشك می شود منظور، حكمت علمی است كه مدار تبلیغات شرع می باشد، واژه غیض (فرورفتن آب در زمی

ن) را برای از میان رفتن حكمت و محرومیت از فواید آن استعاره آورده است، و این كه ظلمت و تیرگی در این حادثه به سخن می آید مراد صدور امر و نهی از جانب فتنه گران و آراء و نظریات آنهاست كه خارج از حدود حق و عدالت می باشد. واژه مسحل استعاره برای اذیت و آزاری است كه از این فتنه دامنگیر عرب خواهد شد سخت و جانكاه خواهد بود، و مانند دلاوری بیباك مركب خود را در میان آنها می راند، و با حلقه لگام اسب خویش و امثال اینها، آنان را كوبیده و لگدمال می سازد. و نیز واژه كلكل (محل بستن تنگ حیوان، و جایی كه وقت خوابیدن به زمین می رسد) را برای آزادی كه از این فتنه به صحرانشینان می رسد استعاره آورده، زیرا این حادثه به شتری می ماند كه بر روی زانو بنشیند و آنچه را در زیر او قرار دارد خرد و نرم كند. فرموده است: یضیع فی غبارها الوحدان و یهلك فی طریقها الركبان. عبارت مذكور كنایه از عظمت این فتنه و گستردگی این حادثه است، و به این معناست كه هیچ كس تاب مقاومت در برابر ان را ندارد، و سواره و پیاده از آن رهایی نخواهند یافت، واژه غبار برای حركت جزیی فتنه گران استعاره شده و در این جا بدین معناست كه اگر عده اندكی از مردم درصدد دفع آن برآیند در غ

بار این فتنه نابود خواهند شد، چه رسد به این كه بتوانند با انبوه آنها درآویزند اما منظور از ركبان (سواران) جمع كثیری از مردم است كه بر اثر این آشوب، و در نتیجه مقابله با آن هلاك خواهند شد، گفته شده مراد از وحدان (افراد) دانشمندان و افراد برجسته زمان است، چنان كه گفته می شود: فلان یگانه روزگار خویش است، و مقصود از غبار، شبهاتی است كه چشمان آنان را از مشاهده حق پوشانیده است. در هر حال ركبان كنایه از جماعتی است كه دارای نیرو و قدرت باشند، و هنگامی كه اینها در برابر فشار این فتنه و امواج آن نابود شوند، حال كسانی كه فاقد نیرو و جمعیت می باشند روشن است، مراد از مر القضاء یا مقدرات تلخ، كشتار و اسارت و مانند اینهاست، و این كه پیدایش حوادث كه ظاهر زمانی زیان آور و گاهی سودمندند، بنابر قضای الهی و تقدیرات آسمانی است آشكار می باشد، صفت حلب (دوشیدن) را برای این حادثه به مناسبت شباهت آن به ناقه استعاره فرموده، و كنایه از ریختن خونهای بسیار در این آشوب است، منظور از منارالدین نشانه های دین، علماء و دانشمندان می باشد و ممكن است مراد قوانین، و اصول كلی دین بوده باشد و شكست آن، كشتار علماء و ویران ساختن پایه های دین و عمل نكر

دن به احكام آن است، و عقد الیقین عبارت است از اعتقاد راسخی كه انسان را به مرتبه علم الیقین یا عین الیقن برساند، و این همان اعتقاد راسخی كه انسان را به مرتبه علم الیقین یا عین الیقین برساند، و این همان اعتقادی است كه مطلوب شریعت، و موجب رسیدن به جوار قرب خداوند است، و نقض این عقد، ترك عمل به مقتضای آن و دگرگون ساختن آن است، اكیاس یا هوشمندانی كه از این حادثه گریزان می شوند دانشمندان و خردمندانی می باشند، كه از عقل سلیم برخوردارند، باری این اشارت همگی دلالت دارد بر فتنه مغولها كه ما پیش از این بیان كردیم، آشكار است كه منظور از تدبرها الارجاس نفوس پلید و ناپاك است، و شیطان با ظاهر گردانیدن پلیدیهای این نفوس در حركات و اعمال آنها ایجاد فساد و تباهی می كند، و به مقتضای شرع پلیدی انسان صفات زشت و ملكات ناپسند اوست. امام (ع) برای بیان شدت این حادثه، و این كه بسیار ترس آور و هراس انگیز است، دو صفت مرعاد و مبراق (پر رعد و برق) را استعاره فرموده، و این به ملاحظه شباهتی است كه این حادثه به ابر و پر رعد و برق دارد، و توصیف كاشفه عن ساق بیانگر این است كه این فتنه ویرانگر مانند كسی كه برای جنگ یا امر مهم دیگری آستین بالا

زده باشد، آماده و سبكبار رو می آورد، این كه در این حادثه پیوندهای خویشاوندی بریده، و از اسلام جدایی حاصل می شود روشن است و نیازی به توضیح ندارد، مقصود از بری ء یا بی گناه كسی است كه معتقد است در فتنه گران درستكار خواهد بود و به گناه آلوده نمی شود، در حالی كه این طور نیست و از چنین درستكاری و سلامتی برخوردار نمی باشد، زیرا ظاهر این است كه در چنین فتنه فراگیری كسانی كه دامن به معصیت خداوند نیالوده باشند بسیار اندك بلكه از كم كمترند، و شاید اگر جستجو شود چنین افرادی یافت نشوند، مقصود از ظاعن (كوچ كننده) كسی است كه معتقد است از این فتنه دروی جسته و از آن تخلف كرده و در آن شركت ندارد، در حالی كه چنین نیست، و روشن است كه او را فتنه جدا و دور نشده است، و شاید هم مراد از عبارت مذكور این باشد كه هر كس از بیم آن كوچ كند از گزند آن رهایی نمی یابد. و توفیق از خداوند است.

[صفحه 416]

طل دم فلان فهو مطلول: خون فلان هدر رفت و خونخواهی نشد. لعق: جمع لعقه و این اسم است برای آنچه با قاشق در یك بار برداشته و خورده می شود. یختلون: فریب داده می شوند. ((مومن) در این میان یا كشته ای است كه خونش به هدر رفته، و یا ترسانی است كه پناه می خواهد، مومنان با سوگندها و قول و قرارهای دروغ، و اظهار دینداری فریب داده می شوند. پس شما نشانه های فتنه و پرچمهای بدعت نباشید، و از رشته ای كه اجتماع را به هم پیوند داده، و از آنچه فرمانبرداری خدا بر اساس آن بنا شده جدا نشوید، ستمدیده بر خدا وارد شوید نه ستمگر، از گام نهادن در راههای شیطان، و موارد ستم و عدوان بپرهیزید، در شكمهای خود لقمه حرام نریزید، زیرا كسی كه گناه را بر شما حرام، و راه فرمانبرداری را برایتان هموار كرده شما را زیر نظر دارد. فرموده است: بین قتیل... تا مستجیر. گویا این عبارت بیان حال كسانی است كه در فتنه نخستین به دین خدا متمسك گشته و بدان پناه برده اند. فرموده است: یختلون... تا و بغرور الایمان. این جملات توصیف احوال همین كشته شدگان و شرح چگونگی ربودن آنهاست، یعنی: آنها به وسیله سوگندها و عهد و پیمانهای دروغ فریب داده می شوند، چنان كه

حسین بن علی (ع) و یارانش را بدین وسیله فریب دادند، واژه یختلون به صورت مبنی از برای فاعل نیز روایت شده كه در این صورت فاعل آن فتنه انگیزان و پیروان آنهاست. سپس امام (ع) شنوندگان را نهی می كند كه مبادا در صورت ادراك این فتنه ها و مشاهده این رویدادها فتنه انگیزان را یاری، و با بدعتگران همكاری كنند، مراد از اعلام البدع یعنی از سران و رهبران این بدعتها نباشند، و در این كار شهرت و آوازه به هم نرسانند كه مردم به آنها اقتداء كنند و به دنبال آنها بشتابند همان گونه كه به دنبال علم و نشانه می شتابند، در حدیث است كه: هنگام ظهور فتنه همچون شتر بچه باش كه نه پشتی دارد كه بر آن سوار شوند، و نه پستانی كه آن را بدوشند. فرموده است: و اقدموا علی الله مظلومین. مراد از این كه مظلوم بر خدا وارد شوید پذیرفتن ظلم و تن دادن به آن نیست زیرا این خلاف فضیلت عدالت و طرف تفریط آن بوده و رذیلت است، بلكه مراد این است كه اگر قدرت یافتید كه ظلم و ستمگری كنید دست از آن باز دارید هر چند این خودداری از ستمكاری موجب پذیرش ظلم و تن دادن به آن باشد، بدیهی است این روش، باعث شكستن نفس و جلوگیری از آن در ارتكاب رذیله ظلم است، بویژه در نفوس عرب كه بی

شتر از دیگران دست ستم دراز می كنند، و از پذیرش ظلم و تن دادن زیر بار مظلومیت، امتناع دارند، اگر چه این امر مستلزم آن باشد كه به ظلم آلوده و به ارتكاب این گناه گرفتار شوند. چنان كه شاعر عرب گفته است: و من لم یذد عن حوضه بسهامه یهدم و من لا یظلم القوم یظلم مراد از مدارج الشیطان راههای شیطان است و این راهها همان صفات زشت و خویهای ناپسندی است كه شیطان آنها را خوب و پسندیده جلوه داده و مردم را به سوی خود می كشاند، همچنین مهابط العدوان محلها و مواردی است كه شیطان در آن فرود می آید و انسان را به تعدی و ستمكاری وا می دارد كه اینها نیز از جمله راههای شیطان به شمار می آید، منظور از لعق الحرام كالا یا چیزهایی است كه انسان در دنیا از غیر طریق شرعی به دست می آورد، امام (ع) با به كار بردن واژه لعق كمی و حقارت متاع دنیا را در مقایسه با لذات و بهره های آخرت گوشزد فرموده و هشدار داده كه واجب است از آنچه نهی كرده دست باز دارند، چنان كه فرموده است: كسی كه اینها را بر شما حرام كرده شما را زیر نظر دارد... گفته می شود فلانی او را زیر نظر و چشم و گوش خود دارد، یعنی بر امور او آگاه است، بنابراین معنای عبارت اخیر این است كه كسی

كه ارتكاب گناه را بر شما حرام كرده، و فرمانبرداری خود را بر شما واجب ساخته، بر احوال شما آگاه، و به آنچه می كنید دانا می باشد، و این سخن از نهی به تنهایی موثرتر و بازدارنده تر است، واژه عین (چشم) مجازا به جای علم به كار رفته است.


صفحه 405، 405، 416.